نماز رزمندگان و همه غریبان

ساخت وبلاگ
سیزده زمستان بی تو (به یاد پدر)سیزده سال است که زمستان را بی تو سپری کرده ام. اکنون سیزده سال است که استمرار خاطره های تو ای پدر عزیزم قطع شده است. من هماره در زمستان ها با تو خاطره هایی داشتم. پدرجان به یاد می آورم زمستانی را که هوا سخت سرد بود و من همسر و فرزندم میهمان تو بودیم و تو چنان خوشحال بودی که از خوشحالی ات ذوق زده شده بودم . نیک به یاد می آورم که کنار بخاری گازی اتاق ویژه ات همسر عزیزم ناهاری درست کرد و چهار نفره نوش جان کردیم و من از این که در کنارت بودم بهجت شدیدی داشتم و ذوق می کردم که تو مانند سروران بر متکای خود تکیه داده بودی و من و همسرم در خدمت تو بودیم و تو با نوه ات گرم بازی و سخن گفتن بودی! پدرجان اکنون سیزده سال است که زمستان ها کم به مرند رفته ام چرا که جای تو خالی است و من دیگر مانند قبل دلواپس تو نیستم که با دیدنت دیدگانم را روشنایی بخشی! پدر جان یادت می آید که وقتی تنها می آمدم منزلت همه ظرف هایت را از کوچک تا بزرگ می شستم و همه خانه نسبتاً بزرگت را با تمام عشقم جارو می کشیدم و بر این خدمتگزاری افتخار می کردم. پدرجان یادت می آید که زمستان به عشق تو 24 ساعته در منزل می ماندم و با تو نجوا می کردم و بارها از تو می پرسیدم پدرجان راستش را بگو از این فرزندت رضایت داری یانه؟ و تو با خنده ملیحت جواب مثبت می دادی و من دوباره و چند باره همان سؤال را تکرار می کردم و تو همان جواب را مکرر می کردی و من می گفتم پدرجان من که برایت هیچ کاری نکرده ام چطور از من راضی توانی بود! و تو بیدرنگ پای مکه را به میان می کشیدی که تو مرا به زیارت خانه خدا بردی! ولی من دردی همه وجودم را فرا می گرفت که تو برای یک کار کوچک این همه سپاس گزاردی و من در برابر آن همه خدمت بی منتت چه ک نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 75 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 19:39